۲۵ خرداد ۱۴۰۴، ۱۱:۱۹

فریاد خشم در روز غدیر؛ بیچارگی اسرائیل، هدفی قطعی!

فریاد خشم در روز غدیر؛ بیچارگی اسرائیل، هدفی قطعی!

جوانان فقط برای بیعت نیامده‌اند آنها آمدند تا فریاد بزنند. از غزه تا غدیر نسل تازه‌ای ایستاده، نسلی که انتقام را فریضه می‌داند.

خبرگزاری مهر؛ مجله مهر: وقتی خودم را در خیابانی حد فاصل میدان انقلاب تا فلسطین دیدم، ناخودآگاه چشمانم را بستم و ذهن و دلم به هفتم اکتبر پر کشید؛ دوران طوفان‌الاقصی. همان روزهایی که به‌عنوان خبرنگار، باید در سطح شهر میان مردم می‌رفتم و به صورت گزارش میدانی از آن‌ها می‌خواستم در هجده ثانیه یک موشک کاغذی بسازند. هیچ‌کس نتوانست، در حالی‌که رژیم غاصب و جنایتکار اسرائیل، هر هجده ثانیه، موشک واقعی را بر سر زنان و کودکان غزه فرود می‌آورد. هجده ثانیه‌هایی که جان بیش از هجده هزار کودک را گرفت. آن روز، روزی سخت و طاقت‌فرسا بود و حالا بیش از دو سال از آن زمان می‌گذرد.

دل‌های داغ دیده، قدم‌های آهنین

اما امروز، همان رژیم سفاک، خاک کشورمان را هدف حملاتی وحشیانه و بی‌سابقه قرار داده است؛ جنایتی که خون بسیاری از مادران و کودکان بی‌گناه سرزمین‌مان را بر زمین ریخت و اندوهی سنگین بر دل‌ها نشاند. اما این بار، پاسخ مردم دیگر سکوت نیست بلکه فریاد است؛ فریادی یکصدا در راهپیمایی‌ای با نام «ایران، ذوالفقار علی». فریادی علیه این رژیم خونخوار، مرگ بر اسرائیل.

چشمانم را باز می‌کنم. نسل جدید یا به اصطلاح خودمان همان نسل زد را می‌بینم؛ جوانان و نوجوانانی که دل‌شان پر است از خشم، چشمان‌شان لبریز از غیرتی غرورمندانه که با دیدنشان آدم به وجد می‌آید و یه دست مریزاد به خانواده‌هایشان در دل می‌گویم که چنین جوانان برومندی پرورش داده‌اند و هرکدام آمده‌اند تا فریاد بزنند: انتقام خون هم‌وطنان‌مان را خواهیم گرفت.

فریاد خشم در روز غدیر؛ بیچارگی اسرائیل، هدفی قطعی!

ما ذوالفقار علی هستیم

مسیر راهپیمایی ساده است بی‌زرق‌وبرق، بی‌تشریفات، بی‌پیرایه، درست مثل دلی که داغدار باشد و نخواهد جز حقیقت بگوید. موکب‌هایی که از دل مردم بیرون آمده‌اند، با نان و خرمای صلواتی، شربت و لقمه‌های که با عشق درست شده‌اند و پرچم‌های علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام و پلاکاردهایی که با دست‌خط نوجوانان نوشته شده‌اند: «ما ذوالفقار علی‌ایم»، «انتقام سخت»، «مرگ بر اسرائیل».

در نزدیکی یکی از موکب‌ها، نوجوانی پانزده‌ساله ایستاده است. پرچم «یا زینب سلام الله» را بر شانه انداخته و از پشت عینک دودی‌اش چشم به جمعیت دوخته. از او می‌پرسم اینجا چه می‌کنی؟ نگاهی به موقعیت اطراف می‌کند و می‌گوید: «آمده‌ام که بگویم حساب ما از نسل‌های قبلی جداست، نمیدانم تصمیم آنها درباره این رژیم اسرائیل چه بوده اما ما در این برهه از تاریخ فقط می‌خواهیم انتقام بزرگی از این رژیم به در و پیکر بگیریم.»

فریاد خشم در روز غدیر؛ بیچارگی اسرائیل، هدفی قطعی!

جرأت کنید و تاریخ بخوانید و سمت درست بایستید

در میان انبوه جمعیت، دختری جوان بیست و یکساله‌ای توجهم را جلب می‌کند، با مادر و چند نفر از دوستانش آمده. سرش را بالا گرفته صدایش لرزش ندارد، کلماتش را شمرده و محکم می‌گوید، مثل کسی که دلش برای حقیقت می‌تپد.

«اسرائیل هفتاد ساله داره می‌کشه. زن و بچه و پیر و جوون هم نداره و فلسطین رو غصب کرده این رژیم کودک‌کش داره مثل یه ماشین آدم‌کشی درو می‌کنه هر چی زندگیه مردم بی‌پناه رو…» صدایش میان جمعیت گم نمی‌شود؛ برعکس بالاتر می‌رود و ادامه می‌دهد: «اسرائیل یه آدم‌کشه اگه تاریخ رو بخونید. کاملاً متوجه می‌شد «کی شروع کرد،» و «کی اشغال کرد». می‌گوید: الان وقتش نیست بشینید و تحلیل ادایی داشته باشین الان اسرائیل نادون، هیچی نمی‌شناسه. نه قانون، نه مرز، نه انسانیت.»

آزاده باشید و بگویید مرگ بر شر مطلق

اطرافیانش ساکت‌اند به احترام کلماتی که از دهان این دختر جاری می‌شود. فریاد نمی‌زند، اما در هر جمله‌اش آتشی از جنس حقیقت پیداست. انگار صدای نسلی‌ست که از تردیدها عبور کرده و حالا دنبال موضعی روشن است. «یک‌بار تو زندگیتون جرأت متهم کردن این رژیم سفاک رو داشته باشید. جرأت ایستادن سمت درست تاریخ رو داشته باشید و به این فکر نکنید چه کسانی می‌خواهند به این دلیل برچسب بخورید. سکوت نکنید. این رژیم کودک‌کش رو محکوم کنید. این شر مطلق رو محکوم کنید.» دختر مکثی می‌کند، چشم در چشمم می‌دوزد و بی‌آنکه منتظر سوالی بماند، جمله آخرش را می‌گوید: «آزاده باشید و بگویید مرگ بر صهیونیسم.»

فریاد خشم در روز غدیر؛ بیچارگی اسرائیل، هدفی قطعی!

غدیر ما امروز یعنی بیعت با عدالت

دختر دیگری که روسری‌اش را به رنگ پرچم ایران بسته، وقتی می‌بیند در حال صحبت با این و آن هستم به سمت من برمی‌گردد و با صدایی محکم و رسا به می‌گوید: «رژیم اسرائیل باید بداند ما فقط تماشاچی نیستیم. خون هم‌وطن‌های ما بی‌پاسخ نمی‌ماند. غدیر ما امروز یعنی بیعت با عدالت با مقاومت، با علیِ زمانه‌.»

راهپیمایی پیش می‌رود، اما فضا نه جشن است و نه سوگواری، بلکه چیزی میان این دو: سکوت‌هایی که با فریاد شکسته می‌شوند، لبخندهایی تلخ و قدم‌هایی محکم.

نوجوانی در حال پخش دست‌نوشته‌هایی است که روی آن نوشته: «اگر علی علیه‌السلام ذوالفقار داشت، ما هم خواهیم داشت. اگر غدیر سند ولایت بود، امروز سند ایستادگی است.» می‌گویم از کجا این جملات را آوردی؟ لبخند می‌زند و می‌گوید: «با کمک پدرم و کمی هم مادرم بهم تقلب رساند.»

فریاد خشم در روز غدیر؛ بیچارگی اسرائیل، هدفی قطعی!

پسرکی که تبدیل به بلندگوی وجدان جمعی شده!

در امتداد خیابان، میان موکب‌هایی که ساده و صمیمی قد علم کرده‌اند، صدای کودکان در هم می‌پیچد با طنین شعارها، در ازدحام جمعیت، توجه‌ام به پسربچه‌ای ۱۱ ساله جلب می‌شود که گوشی موبایل کوچکی در دست دارد، آبی‌رنگ مدل ۱۱ دو صفر. پشت خط، با صدایی پرهیجان رو به دوستش می‌گوید: «داداش نگران نباش… درسته اسرائیل وحشیه، ولی به ما آسیبی نمی‌رسونه. بالاخره یه روزی هم ما انتقام همه رو ازشون می‌گیریم.»

حرف‌هایش ساده است، نه با سیاست یا تحلیل کارشناسانه و بین‌المللی از منطقه غرب آسیا، که از درکی بی‌واسطه تماس را قطع می‌کند، نگاهم را که می‌بیند، بی‌مقدمه و با لحنی محکم (که فکر نکنم سنش کم است و جدی‌اش نگیرم) می‌گوید: دوستم ترسیده دلداریش می‌دم و بعد می‌گوید: «بلند بگو مرگ بر اسرائیل!» لبخند می‌زنم و با تعجب می‌پرسم: «بلند بگم که همه تکرار کنن؟»

جدی سر تکان می‌دهد و می‌گوید: «نه من بلند بگم» می‌گم: «خوب میشه!» میگه: «بذار برم نوک حمله وایستم تا همه صدامو خوب بشنون!» و بی‌درنگ در دل جمعیت به سمت جلو می‌دود. قدش کوتاه است، اما صدایش بلند. سینه‌اش را سپر می‌کند، پاهایش را محکم بر زمین می‌کوبد و با تمام جان فریاد می‌زند: «مرگ بر اسرائیل!»، «ارتشی ارتشی، تشکر تشکر!» جمعیت از فریادش به شور می‌آید. عده‌ای شروع می‌کنند به تکرار، پسرک حالا نه فقط یک کودک ۱۱ ساله که تبدیل شده به بلندگوی وجدان جمعی؛ صدایی که از دل نسل تازه‌ای می‌آید، بی‌پروا و بدون هیچ‌گونه ترس و ادا.

حسی که در آن لحظه به من دست داد این بود که هیچ واکنشی از دیگران ساختگی نبود. نه شعار، نه اشک‌های خاموش پدر و مادرهایی که از دور نگاهش می‌کردند. فقط یک حقیقت در میان بود: کودکانی که فریاد می‌زنند، آن‌ها آموخته‌اند، دیده‌اند و حالا خودشان ایستاده‌اند؛ در صف اول.

غیر از «انتقام» حرف دیگری ندارم

جمعیت همچنان در حرکت است. صدای شعارها و همهمه و طبل قطع نمی‌شود و پرچم‌هایی که در باد به اهتزاز درآمدند و خیابانی که لبریز از خشم مقدس است. در میان این شور و شوق، نگاهم به مردی می‌افتد که با آرامش دست همسرنابینایش را گرفته. هر دو آرام قدم برمی‌دارند، نزدیک می‌شوم. مرد متوجه حضورم می‌شود. صدایش را بالا می‌برد و قبل از اینکه حرف بزنم خطاب به من می‌گوید: «صدای ما رو برسون. بنویس که ما فقط انتقام می‌خوایم. ما از موضع‌مون کوتاه نمی‌آییم.»

دست زنش را محکم‌تر می‌گیرد. لحظه‌ای مکث می‌کند، و ادامه می‌دهد: «ما همون مردمی هستیم که توی هشت سال دفاع مقدس، خون دادیم. همونایی که جوون‌هاشون برای ناموس و خاک، بی‌چشمداشت رفتن. حالا هم، فقط یه خواسته داریم: انتقام. از رژیمی که زن و بچه مردم رو می‌کشه، و نسل‌کشی مردم غزه رو به‌راه انداخته. از اون رژیم کودک‌کش که در جهان اینهمه جنایات کردن اما باز هم ادعای تمدن‌شون تو صدر اخباره، باید انتقام سنگین‌مون رو از اینا بگیریم.»

چیزی در تُن صدایش هست؛ آمیزه‌ای از زخم و وقار. همسرش چیزی نمی‌گوید، فقط سرش را به نشانه تأیید تکان می‌دهد. در سکوت او، صدایی هست بلندتر از هر فریادی. گویی مسیر را نه با چشم، که با باور طی می‌کند. با خودم فکر می‌کنم، راهپیمایی امروز، تنها یک تجمع نیست؛ صحنه‌ای است که در آن هر شخص، هر حرکت، هر کلمه، معنای مقاومت دارد و این زوج مثل نقطه‌ی پررنگی در دل این تصویر ایستاده‌اند.

فریاد خشم در روز غدیر؛ بیچارگی اسرائیل، هدفی قطعی!

موکبی که شعبه جدیدش در قدس به زودی افتتاح می‌شود

بخش‌های زیبایی که در این میان وجود داشت سرودخوانی بچه‌ها بود که یکدست و در کنار هم می‌خواندند «… دهه نودی‌ها رو فراخوانده..» و این میان جمعیت که هم مادرانشان ایستاده بودند و هم مردم زیبایی وصف‌ناشدنی را تشکیل داده بود.

موکب دیگری که در مسیر راهپیمایی نگاه‌ها را به‌سمت خود می‌کشید، موکب «ابنا الحیدر علیه‌السلام» بود؛ پیامی که داشت لبخند بر لب جمعیت می‌نشاند و همزمان ردی از امید و ایستادگی را در ذهن‌ها می‌نشاند روی بنر سفید با خطی درشت نوشته شده بود: «کامینگ سون (بزودی) شعبه جدید در قدس افتتاح می‌شود.»

تابلو نه‌تنها یک جمله، بلکه یک پیام بود؛ شعاری که نه وعده توخالی بود، نه صرفاً یک شوخی طعنه‌آمیز بلکه جمله‌ای که از دل اعتقادی قدیمی و ریشه‌دار بیرون آمده بود؛ از همان یقین همیشگی که قدس دیر یا زود از اشغال درخواهد آمد. مردم می‌ایستادند عکس می‌گرفتند، لبخند می‌زدند و برخی هم زیر لب همان جمله را با خود تکرار می‌کردند. بعضی‌ها هم زمزمه می‌کردند: «به زودی…» و این «به زودی»، در دلشان معنایی بسیار نزدیک‌تر از قبل داشت.

فریاد خشم در روز غدیر؛ بیچارگی اسرائیل، هدفی قطعی!

راه غدیر؛ صدای انتقام

امسال راهپیمایی غدیر رنگ دیگری دارد. مردم آمدند تا بگویند تا راه امیرالمومنین علیه‌السلام یک راه تاریخی است و باید در این مسیر باشیم راهی که امروز با فریاد عدالت‌خواهی از میان آتش برافروخته از جنگ می‌گذرد و در پیشانی این کاروان، نسلی ایستاده است که دیگر با هیچ تصویری، با هیچ وعده‌ای، فریب نخواهد خورد. نسلی که طوفان‌الاقصی را دیده، صدای بمب‌ها را شنیده و شهادت هزاران کودک بی‌‎سرپناه و بی‌گناه را دیده و حالا تنها یک کلمه را فریاد می‌زند: «انتقام.»

کد خبر 6500338

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha