خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه-سیده فاطمه سادات کیایی: پدیده جنگ عاملی انسانی است و بیشترین اثرگذاری را بر انسانها میگذارد، جدای از میزان تخریب محیط زیست و ابعاد دیگر، جنگها پدیدههایی هستند که «زندگی» و «زیست» را دچار دگرگونی و تغییر میکنند. این تغییرات نه تنها در چگونگی زندگی که محدود به حفظ جان میشود، بلکه در افکار و اندیشههای هر انسانی در مواجهه با آن اتفاق میافتد. اینکه ما پیش از جنگ چگونه میزیستیم و چگونه میاندیشیدیم با زمانی که در مواجهه با جنگ قرار میگیریم، بدون شک تفاوتهایی دارد. تفاوتهایی که گاه در جهت مثبت بر تمرکز انسان نسبت به خود، مفاهیم مهم زندگی، عشق ایثار و غیره بروز پیدا میکند و گاه در جهت منفی به خشم، تنفر، بی تفاوتی، پوچی و خشونت میانجامد.
کنشها و واکنشها انسانها در وضعیتهای مختلف به ویژه شرایط بحرانی همچون جنگ آینهای از فرهنگ و ارزشها و باورها و در مجموع تفکر جمعی یک جامعه است که در طول سالها در اجتماعات درونی شده و به صورت فردی و اجتماعی بروز مییابد و وجوهی متفاوت از انسانها نشان میدهد.
سلسله گفتگوهای خبرگزاری مهر با متخصصان و صاحبنظران حوزههای علوم انسانی با گرایشها و دیدگاههای متفاوت از هم با عنوان «انسان پیش و پس از جنگ» تأملی در باب انسان و جنگ است تا آثار جنگ بر اندیشه و افکار انسان را در دور پیش از وقوع و پس از وقوع ببیند.
نخستین گفتگو از این مجموعه پیش از این با سمیه توحیدلو، جامعه شناس تحت عناوین زنان مهمترین عامل همبستگی؛ فکر نکنند میتوان از ایران، کره شمالی ساخت و ایران سوریه نمیشود؛ هنگام نفوذ دشمن، اگر زاویه دید حجاب باشد اشتباه است منتشر شده است. دومین گفتگو با مجید سلیمانی ساسانی، استادیار ارتباطات دانشگاه تهران بود که در مطلبی با عنوان راز بقای ایران در طول تاریخ؛ رابطه قدرت یک ملت با «قدرت گفتگو با جهان» منتشر شد. در دور سوم این گفتگوها به سراغ «رامتین شهبازی» استادیار دانشکده هنر دانشگاه بینالمللی سوره. پژوهشگر مطالعات میان رشتهای هنرهای نمایشی رفتیم و که در مطلبی با عنوان «الزامات کنشگری هنرمند در زمانه جنگ؛ «علاج» کنش هنرمندانه چاوشی بود» منتشر شد، حال در گفتگوی چهارم با «جبار رحمانی»، جامعهشناس به زاویه دیگری از جنگ و انسان نگاه خواهیم داشت که در ادامه حاصل آن را میخوانید.
*میتوانیم این انتظار را داشته باشیم که جامعه به پیش از جنگ بازگردد؟ یا خود را با منظومه جنگ دوباره بازیابی و بازآفرینی کند؟ وضعیت انسجام ملی که ما در دوره جنگ شاهد آن بودیم در آینده چه خواهد شد؟
ببینید، تاریخ ایران نشان میدهد که ما قاعده ثابتی نداریم. در دوره جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، جامعه از خودش دفاع کرد. در دوره صفوی، وقتی حمله یک حاکم محلی چون محمود افغان در قلمرو امپراتوری صفوی رخ داد، مردم رها کردند. اگر به دوره ساسانی هم برگردیم، میبینیم که نظام و جامعه در آن زمان همسو بودند و هدفشان بقای جامعه بود. اما در آن لحظهای که اعتماد مردم به نظام حکمرانی از بین رفت، جامعه کنار کشید. این اتفاق بارها در تاریخ ایران رخ داده است، جامعه کنار کشیده است.
پس ماندگاری این حس و این انسجام ملی تنها زمانی تضمین میشود که ما بتوانیم آن را حفظ کنیم. در هر دو حالت چه ماندگار شود و چه نشود بستگی دارد که چگونه با آن پتانسیلی که شکل گرفته برخورد کنیم، آیا آن را ارتقا میدهیم یا سرخوردهاش میکنیم؟ این موضوع بسیار مهم است. نهادهای قدرت و نهادهای مدنی که بهعنوان میانجی جامعه عمل میکنند و درونشان چنین حسی شکل گرفته، باید این پتانسیل را بالا ببرند و ابعاد آن را گسترش دهند.
*از این پتانسیل درست استفاده شد؟
بر اساس تجربه و تصور من، پس از جنگ، این پتانسیل تا حدی دچار سرخوردگی شد. ما ندیدیم که دستگاههای رسانهای رسمی و دستگاه فرهنگی رسمی، آن «چتر» را بهگونهای که بود، حفظ کنند. بلکه این چتر مورد خوانشهای مصادره گرایانه قرار گرفت. من نمیگویم که این خوانشها کاملاً غلط بودند، اما بخشی از نیروها بهجای اینکه اجازه گسترش و رشد بدهند، دست به قالببندی و دستکاری زدند. دلیل این امر دو قاعده مهم بود، نپذیرفتن تبعیض و نپذیرفتن تفاوتهای هویتی. وقتی این تفاوتها را نپذیرفتیم، منطق «چتر» را به هم زدیم.
حتی آنهایی که به اجبار مهاجرت کرده بودند در برنامههای بیبیسی ظاهر میشدند در حالی که پای ایران ایستاده بودند و بهصورت رسمی وارد درگیریهای لفظی شدیدی میشدند؛ چرا که فکر میکردند دیگران، بهعنوان نفوذی بیگانه وطن را به خطر میاندازند
حالا اینکه همه چیز باید تحت چتر یک گروه خاص باشد، به نظر من خیلی مهم نبود. مهم این بود که به همان آدمهایی که در همان ۱۲ روز حضور داشتند، اجازه عرض اندام و سخنگفتن بدهیم. اجازه بدهیم به همه آنهایی که دفاع کردند، بدون توجه به اینکه کجا بودند یا چه عقیدهای داشتند فضایی برای بیان فراهم شود. حتی آنهایی که به اجبار مهاجرت کرده بودند در برنامههای بیبیسی ظاهر میشدند در حالی که پای ایران ایستاده بودند و بهصورت رسمی وارد درگیریهای لفظی شدیدی میشدند؛ چرا که فکر میکردند دیگران، بهعنوان نفوذی بیگانه وطن را به خطر میاندازند.
فکر میکنم بسیار مهم است که پس از آن روزی که این صورتبندی و نمودار شکل گرفت، به آن اجازه رشد، تولید محصول و توسعه داده شود. اما به نظر من، در سیاستهای فرهنگی ما و در عملکرد فرهنگیمان که بخشی از آن خودِ فضا است، نشان داده شده که این بذر تحویلگرفته نشده است و عملاً دوباره در حال بازگشت به حالت دفاعی خود است.
*مردم نمیتوانند خود نگه دارنده و پیش برنده این انسجام باشند؟
ببینید در وضعیتی که مردم در آن ناپدید یا نیمهخاموش هستند، اتفاقی از سوی مردم هم رخ نخواهد داد. مردم به هر حال مسیری را انتخاب میکنند؛ اگر آن مسیر پاسخگوی نیازهایشان نباشد، کنار میکشند و مسیرشان را تغییر میدهند. تاریخ نمونههای سادهای از این موضوع دارد. در نگاه تاریخی، جامعه ایرانی مهمترین نمونههایش را در اسطورهها نشان داده است، وقتی مردم ما با حمله خارجی مواجه میشوند، اگر از وضعیت موجود راضی باشند، بهپا میخیزند، جانشان را فدا میکنند و همه چیز را قربانی میکنند. اما اگر راضی نباشند همانگونه طبق آنچه در اسطورههای ایرانی هم رخ داده یک لشکر خارجی قادر است امپراتوری را نابود کند. این اتفاق در همه تمدنها و جوامع رخ داده و پیچیدگی خاصی ندارد.
من فکر میکنم سیستم دفاعی ما نیازمند بازآفرینی است؛ نه فقط سیستم نظامی، بلکه سیستمی که برنامهریزی کلی جامعه را بر عهده دارد. به همین خاطر همیشه تأکید میکنم که قدرت دفاعی باید بازسازی شود. بخشی از این قدرت دفاعی، قدرت نرم است، جامعه، اتحاد جامعه، انسجام و حمایت جمعی. اما داستان این است که دستگاه رسمی ما با این پتانسیل برخوردی داشته که گویی میخواهد طوفانی بههم بزند. پیامی که به جامعه داده شده، این بوده که «شما را میپذیرم، اما زمانی که لازم داریم».
* چه اتفاقی در این ۱۲ روز رخ داد و قشرهای مختلف جامعه چه دریافتی از جنگ داشتند؟
تغییرات و پیامدهای جنگ بسیار کلی هستند و بستگی دارد که ما به کدام قشر از جامعه تعلق داشته باشیم. بین قشر فرودست و متمول رفتارهای متفاوتی دیده شد. بخش مرفه جامعه که تنها خواستهشان یک زندگی با چشمانداز تأمین معیشت است و خواستهشان داشتن رفاهیاتی است که جهان دارد. طبقه میانه که طبقه تحریمها بوده از همه جهات تخریب شدهاند. با این حال، یک جریان فرهنگی در این میان شکل گرفت که علیرغم همه نقدها، پای ایران ایستادند و این بحث و سوالات بود که آیا قدر ما دانسته میشود یا نه. قشر پایینتر درگیر روزمره هستند، خب جنگ باعث شد همان را هم رها کند. گزارش دقیقی از وضعیت آنها و شکنندگی که دارند وجود ندارد. واکنشهای چندگانه و متفاوتی شکل گرفت.
یک اتفاقی که در بخشی از دستگاه رسمی کشور، افتاد این بود که در حین و پس از جنگ، عملاً تسویه حساب شخصی با جامعه شناسان آغاز شد. جامعه شناسان که وجدان اخلاقی جامعه هستند و در هر برهه وضعیت پیش رو و آینده را ترسیم میکنند. به آنان گفته شد که دیدید شما اشتباه میکردید و جامعه شکاف ندارد، در حالی که شکافها از بین نرفت، خب وقتی اشتباهات را نپذیریم، یعنی باب آشتی را میبندیم، در این حالت آن دستگاه رسمی دارای قدرت باید کوتاه بیاید که نیامد. ما وضعیت بغرنج و پیچیده ای داریم که یا باید به بازآرایی و بازسازی اشتباهات بپردازیم یا بر روی خلأها سرپوش بگذاریم که در صورت سرپوش گذاشتن سرمایه اجتماعی را از بین میبریم.
*چقدر فرصت برای بازسازی داریم؟
آنچه به گوش ما میخورد یا در رسانهها دیده میشود، به نظر میرسد مسئله بر سر این است بخشهای اصلی ذینفوذ و رسانه رسمی نه تنها نمیخواهد بشنود، بلکه با لجاجت میگوید شما را نمیشنوم. جامعه نسبت به خود، آگاهی پیدا کرده و جنگ نشان داد از تبعیض و طرد دیگری گذر کرده و دنبال وضعیتی است که حقوق اولیه انسانها شناخته و افراد با تفاوتها به رسمیت شناخته شوند. اما نشان داده شده است که من حرکت و مسیر اصلی جامعه را نمیخواهم بپذیرم و گاهی جلوی او میایستم که بگویم من تعیین کننده هستم، خب این را جامعه لمس میکند. ممکن است بگوییم همه سیستم و نهادها اینطور نیستند، اما واقعیت آنچه که به چشم جامعه میاید همین است.
نسبت به خود جامعه خیلی خوش بین هستم، نیرویی وجود دارد که میگوید باید از ایران دفاع کنیم. همه جا حتی در سیستان و بلوچستان و مناطق محروم هم همین اراده وجود دارد، ولی خب درگیر روزمره و اقتصاد هستند، زیرساختهای تبعیضآمیز امکان گرایشهای نامطلوب و رفتارهای خشونت بار را زیاد میکند.
در برابر این نسبت به گروههای ذینفوذ و دارای قدرت پالسهای خوبی گرفته نمیشود و مردم نسبت به باز شدن فضا امیدواری چندانی ندارند. الان جامعه نشان داده من پای نقشه ایران میایستم، باید به مردم اطمینان داده شود که حافظ مرزها، حافظ امنیت و خواسته شما هستیم. آنچه در فضای فرهنگی ما پخش شده فضای میل به ایده وطن فارغ از هرچیزی است که به نوعی احیای دوباره هویت جمعی است. ایده ایران که بازسازی شده اگر خراب شود، از نو ساختنش سخت میشود.



نظر شما