به گزارش خبرنگار مهر، بیش از یک قرن از روزی که عباسمیرزا، ولیعهد قاجار، با حیرت از ژوبر فرانسوی پرسید «چه کردید که شما پیش رفتید و ما عقب ماندیم؟» میگذرد. این پرسش، آغازگر تاریخی پرفراز و نشیب برای ملت ایران بود؛ تاریخی که میتوان آن را «قرن بیقراری» نامید. از انقلاب مشروطه که سودای قانون و عدالتخانه داشت تا نوسازیهای آمرانه عصر پهلوی و آرمانهای استقلالطلبانه انقلاب ۱۳۵۷، نخ تسبیح تمام این رویدادها، تمنای «توسعه» و پیشرفت بوده است.
قرنی در تکاپوی «شدن»
تاریخ معاصر ایران، روایتی دراماتیک از تلاش ملتی است که نمیخواهد در گذشته بماند، اما راه آینده را نیز هموار نمیبیند. بیش از یک قرن از زمانی که نخبگان ایرانی در مواجهه با پیشرفتهای حیرتانگیز غرب، پرسش بنیادین «علت عقبماندگی ما چیست؟» را طرح کردند، میگذرد. از جنبش مشروطه که سودای نشاندن «قانون» بر تخت سلطنت را داشت، تا تکاپوهای نوسازی در ادوار بعدی که چهره شهرها را دگرگون کرد، همگی حلقههایی از یک زنجیره واحد بودهاند: «تمنای توسعه».
اما امروز، با گذشت بیش از یک قرن آزمون و خطا و صرف هزاران میلیارد دلار از منابع ملی، پارادوکسی تلخ خودنمایی میکند. ایران سرزمینی است با پتانسیلهای «بالقوه» کمنظیر، مانند موقعیت ژئوپلیتیک، منابع انرژی، تنوع اقلیمی و نیروی انسانی مستعد، اما در شاخصهای «بالفعل» توسعه مانند ثبات اقتصادی، رفاه پایدار، کیفیت حکمرانی و نشاط و همدلی اجتماعی همچنان درگیر نوسانات فرساینده است.
چرا فرآیند انباشت سرمایه و تجربه در ایران مدام قطع میشود؟ این گزارش مقدماتی، تلاشی است برای واکاوی لایههای پنهان این چالش تاریخی. سفری از سطح به عمق، برای درک اینکه چرا رؤیای توسعه ایرانی هنوز تعبیر نشده است و چگونه میتوان پیش از آنکه دیر شود، این مسیر سنگلاخ را هموار کرد. خبرگزاری مهر درصدد است در خلال گفتگوها و گزارشهایی به موضوع «توسعه ایرانی» بپردازد.
سوءتفاهم مدرنیزاسیون
نخستین انحراف در مسیر توسعه ایرانی، تقلیل مفهوم پیچیده و چندبعدی «مدرنیته» (Modernity) به مفهوم ابزاری «مدرنیزاسیون» (Modernization) بوده است. در طول تاریخ معاصر، نگاه غالب مدیران و سیاستگذاران ایرانی به توسعه، نگاهی «پروژه محور» و «سختافزاری» بوده است. ما تصور میکردیم توسعه کالایی است وارداتی که میتوان آن را با دلارهای نفتی خرید. بر این اساس، کارخانههای عظیم ذوبآهن را بنا کردیم، سدها را بر رودخانهها استوار ساختیم، خطوط راهآهن و فرودگاهها را توسعه دادیم و جدیدترین تکنولوژیهای دیجیتال را به خدمت گرفتیم. فرض پنهان این بود که اگر ظاهر شهرها و ابزار کارمان مدرن شود، ذهنیت و فرهنگ نیز خود به خود اصلاح خواهد شد.
اما غافل بودیم که توسعه، پیش از آنکه در برجها و اتوبانها نمود یابد، باید در «نظام اندیشگی» و «ساختارهای نهادی» جامعه رخ دهد. ما سختافزار تمدن جدید را وارد کردیم، اما «نرمافزار» آنکه شامل حاکمیت قانون، شایستهسالاری، شفافیت، و تفکر انتقادی است را چندان جدی نگرفتیم. نتیجه این رویکرد نامتوازن، ظهور وضعیتی ناموزون شد. ما دانشگاههای مدرن داریم، اما خروجی پژوهشی آنها کمتر در حل مسائل بومی به کار میآید؛ خودروهای مدرن سوار میشویم، اما رفتار ترافیکیمان مبتنی بر تنازع بقاست؛ بوروکراسی عریض و طویلی ایجاد کردهایم، اما کارآمدی آن در پایینترین سطح است. این «فقدان تناسب» میان پوسته ظاهری و هسته درونی، جامعه ایران را دچار چالش کرده است. تا زمانی که درک نکنیم توسعه فرآیندی «درونزا» و مبتنی بر تغییر قواعد بازی است نه فقط تغییر ابزار بازی، در بر همان پاشنه خواهد چرخید.
اقتصاد سیاسی نفت؛ دولت بینیاز، جامعهی ناتوان
شاید بتوان بزرگترین مانع ساختاری در مسیر توسعه سیاسی و اقتصادی ایران را در پدیده دولتی جستجو کرد که از منابع مستقل مالی به جز مالیات از جامعه برخوردار است. از زمانی که نفت در مسجدسلیمان فوران کرد، ماهیت رابطه دولت و ملت در ایران دستخوش تغییری بنیادین شد. در اقتصادهای توسعهیافته و نرمال، دولتها برای اداره کشور نیازمند «مالیات» شهروندان هستند. این وابستگی مالی، دولت را ناچار میکند تا به مردم پاسخگو باشد، رضایت آنها را جلب کند و برای افزایش ثروت جامعه که منبع مالیات است تلاش نماید. در چنین سیستمی، دموکراسی و کارآمدی نه یک انتخاب اخلاقی، بلکه یک ضرورت اقتصادی برای بقای دولت است.
اما در ایران، درآمدهای نفتی دولت را از جیب مردم بینیاز کرد. نفت به جای آنکه سرمایهای برای زیرساختهای بیننسلی باشد، به بودجه جاری دولتها تزریق شد. این استقلال مالی، دو پیامد ویرانگر داشت.اول بینیازی از پاسخگویی و دیگر تخریب تولید با تزریق دلارهای نفتی به اقتصاد، که باعث بیماری هلندی، سرکوب نرخ ارز و ارزان شدن واردات شد که نتیجهاش نابودی تولید ملی و تبدیل شدن جامعه به مصرفکننده صرف بود.
در سایه این مدل دولت، رقابت سیاسی و اقتصادی نه بر سر «نوآوری و کارایی»، بلکه بر سر «نزدیکی به شیر نفت» شکل گرفت. تا زمانی که بند ناف بودجه جاری کشور از نفت بریده نشود و دولت دوباره به مالیاتدهندگان محتاج نگردد، شکلگیری یک اقتصاد رقابتی و یک سیستم اجرایی کاملاً پاسخگو، بسیار دشوار خواهد بود.
دیپلماسی اقتصادی؛ حلقه کم توجه شده اقتدار و رفاه
یکی از ارکان انکارناپذیر توسعه در جهان امروز، درک دقیق از «موقعیت» خود در جهان و نحوه تعامل با اقتصاد بینالملل است. بررسی تجربه کشورهای نوظهور اقتصادی نشان میدهد که توسعه پایدار، نیازمند ثبات در محیط پیرامونی و تعریف دقیق منافع مشترک با جهان است. اینجاست که مفهوم «دیپلماسی توسعهگرا» اهمیت مییابد.ایران به دلیل موقعیت ژئوپلیتیک ممتاز یعنی قرارگیری در چهارراه ترانزیتی شرق و غرب، همواره پتانسیل ایفای نقش کلیدی در اقتصاد جهانی را داشته است. اما بهرهگیری از این ظرفیت، نیازمند الزاماتی است. برای دستیابی به رشد اقتصادی مستمر که پیشنیاز رفاه عمومی و اقتدار ملی است، اقتصاد ایران نیازمند دسترسی کمهزینه و پایدار به سه مؤلفه است: «بازارهای صادراتی»، «تکنولوژی روز» و «جذب سرمایه».
در دنیای درهمتنیده امروز، هیچ اقتصادی نمیتواند به صورت جزیرهای رشد کند و خودکفایی معنایی متفاوت یافته است. هرچقدر اقتصاد ایران بیشتر با زنجیره اقتصاد جهانی گره بخورد، امنیت ملی و سیاسی کشور نیز تضمینشدهتر خواهد بود. چالش اصلی در این بخش، گذار به نگاهی مبتنی بر «فرصتهای اقتصادی» است. تنوعبخشی هوشمندانه به شرکای تجاری و اولویت دادن به «دیپلماسی اقتصادی» در دستگاه دیپلماسی برای تسهیل تجارت، شرط لازم برای قدرتمند شدن ایران است چرا که توسعه نیازمند محیطی پیشبینیپذیر است.
چالشهای فرهنگی؛ از «من» تا «ما»
توسعه تنها تغییر در سیاستها نیست؛ تغییر در عادتها نیز هست. نمیتوان تمام بار عقبماندگی را به دوش دولتها و استعمار انداخت و از نقش فرهنگ عمومی غافل شد. جامعهشناسان توسعه معتقدند که ویژگیهای فرهنگی یک ملت، میتواند نقش کاتالیزور یا ترمز را در مسیر پیشرفت ایفا کند. در ایران، برخی خلقیات تاریخی که شاید محصول قرنها تجربه تلخ بوده است، امروز به موانعی جدی بدل شدهاند.
راه توسعه دشوار است، اما برای ملتی که قرنهاست در برابر طوفانها ایستاده، ناممکن نیست. توسعه، رویایی است که اگر همه با هم بخواهیم، تعبیر خواهد شد
غلبه «کوتاهمدتنگری» بر تفکر استراتژیک، یکی از این آسیبهاست. در جامعهای که افراد ترجیح میدهند «امروز» را دریابند و منافع آنی و شخصی را بر منافع بلندمدت و جمعی ترجیح دهند نمیتوان سخن از توسعه گفت. این روحیه، امکان انباشت سرمایه و دانش را از بین میبرد. همچنین، ضعف در «کار گروهی» و پایین بودن سطح «سرمایه اجتماعی» ا، هزینههای اداره کشور را بالا میبرد. وقتی اعتماد حتی میان خود مردم خدشهدار شود، برای هر تعامل سادهای نیاز به نظارتهای شدید و هزینهبر است. گذار از فرهنگ «زرنگی» به معنای قانونگریزی به فرهنگ «مسئولیتپذیری» و تبدیل شدن به «شهروند»، پروسهای زمانبر اما حیاتی است که باید از نهاد خانواده و مدرسه آغاز شود.
توسعه به قیمت بقا؟
توسعه ناپایدار در همه جای دنیا میتواند تعادل اکولوژیک را بر هم زده بزند. بحران آب، فرونشست زمین، فرسایش خاک و آلودگی هوا، دیگر تیترهای روزنامهای نیستند؛ بلکه زنگ خطرهای تمدنیاند. نگاه مهندسی و سازهای به مدیریت منابع آب مانند سدسازیهای بیرویه و انتقال آب بدون توجه به ظرفیتهای زیستی، ایران را با پدیده ورشکستگی آبی مواجه کرده است. ما در حال مصرف سهم نسلهای آینده هستیم. توسعهای که به قیمت خشک شدن تالابها و خالی شدن روستاها تمام شود، ضدتوسعه است. امروز، ملاحظات زیستمحیطی باید وتوکننده هر تصمیم صنعتی و کشاورزی باشد. اصلاح الگوی کشت، تغییر مکانیابی صنایع آببر و پذیرش واقعیتهای اقلیمی ایران خشک و نیمهخشک، انتخابهای سختی هستند که اگر امروز انجام ندهیم، فردا طبیعت با قهر خود آنها را به ما تحمیل خواهد کرد.
وفاق ملی برای جراحی بزرگ
مسیر طی شده را نمیتوان بازگشت، اما میتوان اصلاح کرد. ایران امروز در نقطهای حساس ایستاده است؛ چالشهایی از جمله ناترازیهای انرژی، صندوقهای بازنشستگی، سیستم بانکی و محیط زیست، مانند موانعی در مقابل مسیر توسعه کشور شدهاند. حل این ابرچالشها دیگر با روشهای مسکنوار ممکن نیست. توسعه زمانی آغاز میشود که نخبگان حاکم، روشنفکران، فعالان بخش خصوصی و تودههای مردم بتوانند بر سر یک تصویر مشترک از آینده توافق کنند. ما نیازمند این هستیم که همه طرفها برای ایران از بخشی از منافع کوتاهمدت خود بگذرند. این راه دشوار است، اما برای ملتی که قرنهاست در برابر طوفانها ایستاده، ناممکن نیست. توسعه، رویایی است که اگر همه با هم بخواهیم، تعبیر خواهد شد.
۰۹:۵۴ - ۱۴۰۴/۰۹/۲۶


نظر شما