روایت یک انقلاب کوچک در کلاس درس عربی؛ معلمی که ترس‌ نسل زِد را شکست

در میان شیوه‌های سنتی و کم‌اثر تدریس در مدارس، با علی فرامرزی معلم خلاق عربی گفت‌وگو کردیم؛ معلمی که یادگیری را با ریتم، خلاقیت و شور به تجربه‌ای لذت‌بخش برای دانش‌آموزان تبدیل کرده است.

بازآفرینی هویت تهران با هنر شهری و نمادهای تاریخی

مدیریت شهری تهران با تکیه بر اسطوره‌ها و نمادهای تاریخی، روایت تازه‌ای از هویت پایتخت می‌سازد؛ روایتی که تلاش می‌کند میان گذشته فرهنگی و امروز پرشتاب شهر پلی معنادار ایجاد کند.

سؤال‌های بی‌پاسخ درباره مدیریت هیرکانی؛ از جاده‌کشی تا آتش‌سوزی

در حالی که آتش‌سوزی‌های جنگل هیرکانی کامل خاموش نشده، کارشناسان از سال‌ها جاده‌کشی و نظارت‌های رهاشده می‌گویند؛ زمینه‌ای که مدیریت بحران را سخت‌تر و مهار آتش را کندتر کرده است.

نسل جدید دانش‌آموزان چه می‌خواهند!

در روزی که نامش با شور و هیاهوی نوجوانی گره خورده، این‌بار به‌جای تریبون مدیران و مشاوران، صدای خود دانش‌آموزان را شنیدیم؛ همان‌هایی که مدرسه را خانه دوم و آینه آرزوهایشان می‌دانند.

والرین زانو زد؛ روایت ایستادگی ایرانیان

میدان انقلاب به محلی برای بازآفرینی تاریخ و نمایش نماد مقاومت و هویت ملی تبدیل می‌شود.

گفت‌وگوی «مجله مهر» با جانباز جنگ تحمیلی؛

از ایستادگی ۱۰۰ نفر مقابل ۷۰۰ تانک تا غواصان بی‌ادعا

روایت سید مجید قریشی از سال‌های جنگ، این بار پای خاطرات عملیات کربلای چهار، شکست‌ها و ایستادگی‌ها و روزهای دشوار بازگشت به زندگی عادی است.

بازگشت به معماری ایرانی؛ نجات انرژی در دل سنت!

از دل تاریخ تا امروز، معماری سنتی ایران تنها یک خاطره نیست بلکه راهی زنده برای ساختن آینده‌ای پایدار و هماهنگ با زندگی امروز است.

جوهر خاطره؛ رَد مهر بر تخته معلم!

سال ۸۵، در نخستین سال تدریس‌ معلمی‌اش هنگام یادداشت‌برداری با حرکت صندلی به عقب سر خورد و زیر میز افتاد ملیحه رحیمی می‌گوید: «انگار یک لحظه از زمین محو شدم و بچه‌ها حسابی خندیدند.»

رمز پیشرفت؛ ترکیب قوت جوانی و خرد میانسالی

اگر قوت، نشاط و جسارت جوانی با دوراندیشی و خرد میان‌سالی ترکیب شود، حتماً کشور می‌تواند راه خودش را به درستی پیدا کند.

داوود خامنه در گفت‌وگو با مهر:

رد شلاق بر تن یاران امام/ افتخارِشکنجه‌گرها آموزش دیدن در اسرائیل بود!

خامنه مسئول زندان سیاسی باغ موزه زندان قصر می‌گوید پاهایم جای شلاق بود، ناخن‌هایم ریخت، کف پاهایم زخم و عفونی شد. می‌گفتند اگر چشمانم محکم بسته نبود، از شدت ضربات از کاسه بیرون می‌افتاد.